همه چیز درباره ی ...

پسرم امیرحسین تولدت مبارک

هوالغفار دقیقا شانزده سال پیش یه صبحگاه سرد و برفی منتظر تولد اولین فرزندمون بودیم با دلهره ای شیرین خودمون رو به بیمارستان رسوندیم رویاها ساخته بودیم و آرزوها پرداخته بودیم خانم دکتر گفته بود هر زمان که بیمارستان رفتید بگید با من تماس بگیرن تا خودم رو برسونم(منتی هم نبود، هزینه رو پیشاپیش گرفته بود) به محض ورود و پذیرش ، نامه رو به سرپرستار نشون دادیم و منتظر موندیم با دکتر تماس بگیره؛ اما اون خانم گفت قبل از ساعت شش تماس نمی گیره. این یعنی حدود سه ساعت انتظار. نوزاد متولد شد بعد از کمتر از یکسال، تاخیر در تکامل رو احساس کردیم از احتمالات ژنتیک و متابولیک پس از آزمایشات فراوان با تشخیص منفی گذر ...
2 بهمن 1400
1